کد مطلب:214795 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:340

اسم أعظم و آصف
ثم ان سیدنا موسی بن جعفر علیهماالسلام دعا بالمسیب، و ذلك قبل وفاته بثلاثة أیام، و كان موكلا به، فقال یا مسیب! قال لبیك یا مولای. فقال: انی ظاعن فی هذه اللیلة الی المدینة مدینة جدی رسول الله صلی الله علیه و آله، لأعهد الی علی ابنی ما عهده الی أبی و أجعله وصییی و خلیفتی و آمره بأمری! قال المسیب: فقلت یا مولای كیف تأمرنی أن أفتح الأبواب و أقفالها، و الحرس معی علی الأبواب! فقال: یا مسیب ضعف یقینك بالله عزوجل فینا. قلت: لا سیدی. قال: فمه! قلت یا سیدی ادع الله أن یثبتنی! فقال: أللهم ثبته، ثم قال: انی أدعو الله عزوجل باسمه العظیم الذی دعا به آصف حتی جاء بسریر بلقیس و وضعه بین یدی سلیمان علیه السلام، قبل ارتداد طرفه الیه، حتی یجمع بینی و بین ابنی علی بالمدینة! قال المسیب: فسمعته علیه السلام یدعو، ففقدته عن مصلاه، فلم أزل قائما علی قدمی حتی رأیته قد عاد الی مكانه و أعاد الحدید الی رجلیه.

عیون الأخبار باب 8 ح 6



[ صفحه 81]



ترجمه:

سپس امام هفتم (ع) مسیب را كه مأمور برای محافظت آن حضرت بود، خواند. و این جریان سه روز پیش از فوت او بود.

و فرمود: من امشب از اینجا به مدینه رسول خدا (ص) خواهم رفت، تا به آن نحوی كه پدرم با من عهد و قراردادی بسته است، با فرزندم علی پیمان و عهد بسته، و او را خلیفه و وصی خود قرار داده، و امور خود را به او واگذاشته و وصیت كنم!

مسیب گفت: أی مولای من، چگونه أمر می كنی كه من دربها را كه قفل شده و محافظین مواظبت می كنند از آنها باز كنم؟

فرمود: أی مسیب! یقین تو به خداوند متعال و در حق ما ضعیف شده است.

عرض كردم: نه چنین است ای مولای من.

فرمود: پس مقداری صبر و سكوت كن!

عرض كردم:ای سید من، دعاء فرما تا من ثابت قدم باشم!

پس مرا دعاء كرد كه - پروردگارا او را ثابت گردان!

سپس فرمود: من خداوند عزیز و بزرگ را به اسم عظیم او كه آن را آصف خوانده و تخت بلقیس را در مقابل سلیمان نبی و در زمان مختصر چشم به هم زدن از یمن به بیت المقدس آورد: خواهم خواند، تا مرا با فرزندم علی در مدینه به هم رساند!

مسیب می گوید: در این حال دعایی از آن حضرت شنیدم، پس او را در مصلای خودش ندیدم.

و مدتی در حال قیام روی پا ایستاده، تا او را مشاهده كردم كه: به جای خود



[ صفحه 82]



برگشته، و زنجیر آهنی را به پاهای خود بربست.

توضیح:

در اینجا مواردی را لازم است توضیح بدهیم:

1- مسیب بن زهیر: از مأمورین زندان سندی بن شاهك رئیس داروغه بغداد است، و مسیب از شیعه های محب أهل بیت بوده، و در باطن علاقه مند به آن حضرت بوده است.

2- آصف بن برخیا: این دو كلمه ظاهرا از لغات عبری است، و آساف در لغت عبری به معنی جامع، و برخیا به معنی مبارك باشد.

و در زمان حضرت داود و حضرت سلیمان، به طوری كه در قاموس كتاب مقدس آمده است: نام جمعی بوده است.

3- بلقیس: ملكه در سرزمین یمن بوده است كه حالات و خصوصیات حكومت او در كتب تواریخ مندرج است.

4- ألذی دعا به آصف حتی جاء بسریر: این شخص به طوری كه در بعضی از تفاسیر و تواریخ نوشته شده است، معاون و جانشین و از مقربین سلیمان نبی بوده، و قهرا مرد الهی و روحانی كامل و سزاوار مقام خلافت و نبوت لازم است باشد.

و چنانكه از كلام شریف امام هفتم معلوم می شود: عمل او در أثر دعاء و توجه باطن و درخواست خالص بوده است. نه، به وسیله اظهار قوت و قدرت خود، چنانكه در سخن عفریت جنی است كه: و انی علیه لقوی أمین.



[ صفحه 83]



5- اعمالی كه از یك موجودی سر می زند: در محدوده قوت و قدرت او باشد، مانند حركاتی كه برای حیوانات چرنده یا پرنده یا انسان هست، و همچنین است اختلاف آنها از جهات قوای باصره و سامعه و شامه.

این اختلاف محسوس در مراتب عوالم ماده است، و در عوالم ماورای ماده: مراتب اختلاف قدرت و قوت بیشتر است، چنان كه عفریت جنی كه از مرتبه ملكوت أدنی است، می توانست عرش بلقیس را در زمان كمی در مقابل سلیمان حاضر كند.

و بالاتر از این كسی بود كه نزد او علمی از كتاب لاهوتی بوده، و با مقام أعلی و با نور لاهوتی مرتبط بود كه توانست عرش را در یك لحظه حاضر كند.

6- كتاب: به معنی ضبط و تثبیت أمری باشد در خارج، خواه به وسیله نوشتن باشد، یا حكم و قضاء یا تقدیر، یا جمع و نظم، یا غیر آنها. پس در كتابت دو قید منظور می شود: اظهار، تثبیت.

و كتاب با مضاف الیه آن فرق می كند: كتاب خدا، كتاب نفس، كتاب علوم، كتاب هدایت، كتاب أحكام، و غیر اینها.

و در همه این موارد اظهار مربوط به مضاف الیه و جمع و ضبط آنچه در پیرامون آن است: تثبیت می شود.

و أما جمله - عنده علم من الكتاب: به قرینه قرائن مقامیه، منظور از كتاب: آن حقائق و صفات و معارف الهیه ای است كه از ذات واجب مطلق، ظهور و تجلی پیدا كرده، و در خارج ثبت و مقدر و مضبوط می گردد.

و چون علم: مربوط به شخص خارجی، و كتاب: مربوط به خداوند متعال باشد: أولی به صورت نكره، و دومی به صورت معرفه ذكر شده است كه نكره دلالت به تحقیر،



[ صفحه 84]



و معرفه دلالت به تجلیل می كند.

پس این توصیف دلالت به مقام بالای معرفت و نورانیت و روحانیت آن فرد می كند، اگرچه نسبت به مقام عظمت و جلال پروردگار متعال در نهایت حقارت باشد.

7- باسمه العظیم: در كتاب التحقیق گفته شده است كه كلمه - اسم از ماده - شما - عبری و أرامی، گرفته شده است، و همزه زائد و برای وصل بوده، و حرف آخر كه واو یا یاء باشد در مقام تعریف حذف شده است.

و أسماء حسنی خداوند متعال نود و نه اسم باشند كه هر كدام از آنها در مورد مخصوص و مناسب خود اسم عظیم است.

أللهم انی أسألك من أسمائك بأكبرها و كل أسمائك كبیرة.

و أما اسم أعظم پروردگار متعال: آن اسمی است كه دلالت آن بر ذات واجب نامحدود مطلق بیشتر باشد، و یا از لحاظ دلالت بر صفات ذاتی منتزع از ذات كامل تر و جامع تر گردد.

و أعظم أسماء الهی: كلمه - هو - باشد كه اشاره به مطلق ذات غیبی نامحدود فی ذاته است، و پس از آن اسم شریف - ألله - باشد كه نام شخصی ذات واجب است كه صفات جمال و كمال و جلال از آن منتزع می شود، و پس از آن أسماء حسنی - الحی - القادر - العالم - المرید - باشند.

8- فسمعته یدعو: حقیقت دعاء عبارت از دعوت و خواندن پروردگار متعال است، نه دعاء خواندن عرفی متداول.

و حقیقت خواندن هم متوقف است عقلا و عرفا و برهانا، به تحقیق ارتباط و



[ صفحه 85]



اتصال و برطرف شدن موانع فیمابین دعوت كننده و دعوت شده، تا تفاهم و گفت و شنید در میان طرفین واقع گشته، و نتیجه مطلوب صددرصد حاصل شود.

و حصول و تحقق این ارتباط فیمابین عبد و معبود حق: متوقف است به رفع موانع و حجابهای ظلمانی و صفات تیره حیوانی كه در باطن انسان جای گیر می شود، و روشن شدن قلب به نور ایمان و یقین و طمأنینه، و بینایی بصیرت دل به تجلی انوار لاهوتی، و به طور خلاصه: رسیدن به مقام روحانی فناء و رفع أنانیت، تا در مقام دعوت حق متعال: بتواند طبق وظیفه و به حسب اقتضاء عبودیت و موافق خواسته و اراده او، چیزی را بخواهد و خداوند را بخواند، و خواندن او مورد اجابت بشود.

البته در این صورت متوجه است كه: دعاء و اجابت هر دو از او باشد.

9- ففقدته عن مصلاه: آری چون انسان به مقام فنای كامل رسیده، و از أنانیت خود گذشته، و محو در نور محیط الهی گردید: به جز نور حق و حول و قوت او چیزی نخواهد دید، و در این مقام اراده او اراده خداوندی گشته، و چشم او چشم حق، و دست او دست پروردگار، و همه أعضاء و قوای او محو در قدرت و خواست حق خواهند قرار گرفت.

در اینجا است كه سالك، اول به نور و قدرت و حول و احاطه خداوند متعال توجه پیدا می كند، و سپس در ظل آن به خود متوجه شده و خود را در مجرای نور و قوت نافذ و محیط او قرار می دهد.

چنانكه در نوافل وسائل الشیعه از حضرت باقر (ع) نقل می كند كه: فاذا أحببته كنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی



[ صفحه 86]



یبطش بها... الروایة. [1] .

10- انسان نمونه ای باشد از عوالم دیگر: در ابتدای خلقت چون جمادات و نباتات اختیاری از خود نداشته، و تحت تأثیر عوامل دیگر رشد و جریان طبیعی پیدا می كند. و سپس چون حیوانات دیگر صاحب درك و احساس می شود. و بعد از مدتی عقل و تمییز امور و آثار و منافع مادی و روحانی را دریافته و در رسیدن به نتائج طبیعی یا مقاصد معنوی فعالیت می كند. و اگر جهت روحانی او بر برنامه های جسمانی غلبه پیدا كرده، و از قوای بدنی برای زندگی روحی استخدام شده، و حاكم در وجود او روح معنوی گردید: در سلك مرتبه ملكوتی داخل شده، و سراسر وجود او صفاء و طهارت و نور شود. و چون در این مقام با عالم لاهوت مرتبط گشته، و از تجلی صفات و أنوار لاهوتی كسب فیض نموده، و از حقائق و معارف الهی كه حقیقت كتاب الله باشد، شناسایی پیدا كرده، و فانی در عظمت و جلال و جمال لاهوتی گردید: در مرتبه جبروت قرار خواهد گرفت.

11- پس جریان دعای آصف، و بالاتر از آن دعوت و اراده امام هفتم علیه السلام در رابطه رفتن فوری به مدینه و برگشتن آن حضرت: أمر صددرصد واقع و مستدل و برهانی است.

آری أفرادی كه از مرحله طبیعت و زندگی مادی قدم به بالاتر نگذاشته، و از آثار و حقائق و حركات عوالم ملكوت و جبروت اطلاعی ندارند: این معانی به نظرشان عجیب جلوه می كند.



[ صفحه 87]



و جالب این است كه: این مطالب را با جریانهای طبیعی و مادی كه مأنوس هستند، می خواهند سنجیده و مقایسه نمایند.

در صورتی كه احتیاج به زمان و مكان و وسائل و أسباب و أعضاء و جوارح و وسائط دیگر: در عالم مادی می باشد. و أما در عالم جبروت و لاهوت: همه امور با اراده و خواستن انجام گرفته و تحقق و وجود پیدا می كند - اذا أراد شیئا أن یقول له كن فیكون - چون چیزی را بخواهد كه بگوید در خارج هستی پیدا كن، می باشد.

12- در بصائر (ج 5 باب اول) از حضرت صادق (ع) نقل می كند: پس فرمود ای سدیر آیا در قرآن كریم خوانده ای كه می فرماید: قال الذی عنده علم من الكتاب أنا آتیك به قبل أن یرتد الیك طرفك؟ [2] عرض كردم: آری خوانده ام. فرمود: آیا می دانی چه بود نزد او؟ گفتم: بفرمایید تا بدانم. فرمود: به اندازه قطره ای از باران فراوان ریزنده در دریای محیط، از علم كتاب. گفتم: چقدر كم است این مقدار! فرمود: چه قدر زیاد است اگر فی نفسه حساب بشود. فرمود: آیا این آیه را نیز در قرآن مجید خوانده ای كه می فرماید: قل كفی بالله شهیدا بینی و بینكم و من عنده علم الكتاب. [3] سپس اشاره فرمود: به سینه خود و فرمود: سوگند به خداوند متعال كه تمام علم كتاب در نزد ما است. [4] .

و در حدیث دیگر نقل می كند كه:در این آیه ما را قصد فرموده است، و علی بن أبی طالب أول و أفضل ما باشد.



[ صفحه 88]




[1] پس چون او را دوست داشتم: مي باشم گوش او كه با آن مي شنود، و چشم او كه با او مي بيند و زبان او كه با آن حرف مي زند و دست او كه با آن شدت نشان مي دهد.

[2] نمل آيه 40 - گفت كسي كه نزد او بود علمي از كتاب الهي: من مي آورم آن را پيش از آنكه به سوي خود برگردد نظر چشم تو.

[3] بگوي كافي است خداوند از لحاظ شهادت در ميان من و شما، و كسي كه نزد او است علمي از كتاب الهي - 13 / 43.

[4] تعبير به مطلق كتاب است، نه من الكتاب، چنانكه در آيه قبلي هست.